این چیزی که الان می خوام بگم ، بیشتر شبیه افسانست ، ولی واقعیه.
پدر شهید میگه به پسر 18 سالم گفتم ، پسرم ، انقدر که جبهه رفتی کافی نیست ؟
بزار یه ذره بقیه ای که نرفتن برن
چیزی نگفت و رفت.
صبح بعد از نماز صبح ، جا نماز منو جمع کرد ، گفتم چرا جمع کردی ؟
گفت دیگه نماز خوندن کافیه ، شما زیاد نماز خوندی ، بزار یه ذره اون هایی که بی نماز هستن نماز بخونن.
منم دیگه نتونستم چیزی بهش بگم.
این ها رفتن تا ما بمونیم و در آرامش باشیم ، ولی انصاف اینه که قدر این عزیزان رو هم بدونیم.